سالیان سال است که آفتاب در حال تابیدن است ولی آیا می دانستی وقتی تو بودی آفتاب یک جور دیگر میتابید آسمان رنگش از شدت تابش زرد شده بود
وای یادت هست که آسمان حرکت میکرد ولی من تو ثابت مانده بودیم
انگار آسمان هم فهمیده بود که من و تو حتی روی او را کم میکنیم
دلبرانه دل بردی مثل رویش یک قلب در بدن
راستی میدانستی قلبم با تو بزرگتر شده است
انگار قلبم گرم شده قلب که گرم بشه خون رو کمی گرم تر میکنه
و این سبب شده که از عشقت آتش بگیرم
نامه یک دانشمند به عشقش
حافظ میگه
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
..یه خورده شبیهه.. دلت شاد
دل تو هم شاد باشه
انگاری تازه شروع کردی به نوشتن..خیلی خوبه نوشتن ذهنتو خالی میکنه ...بنویس که نوشتن بزرگترین منبع ارامشه
مرسی زری جونم خوش اومدی بازم بیا
چ جاذاب بود
مرسی بوسسسس